مسافرتي و گردشگري

خدمات مسافرتي و گردشگري

خودروي هوندا با قابليت استفاده از تلفن هوشمند

۴ بازديد

هرچند سيستم هاي صوتي تصويري درون خودرو در سالهاي اخير مثل حوزه هاي ديگر فناوري پيشرفت هاي مختلفي داشته اند، اما اين ابزارها معمولاً در طول چرخه حيات خود بروزرساني چنداني دريافت نكرده و قابليت هاي آنها در روز آخر عمرشان نسبت به روز اول عموماً هيچگونه تغييري نخواهد داشت.

اين در حالي است كه اكثر رانندگان در طول روز بخشي از زمان خود را صرف استفاده از اين ابزارها مي كنند (خصوصاً در شهرهايي مثل تهران با ترافيك سرسام آور و زمان گير) و مي توان اين طور نتيجه گرفت كه پتانسيل نهفته در سيستم هاي درون خودرو در حال هرز رفتن است.

گوگل و اپل دو غولي هستند كه براي رفع همين مشكل تاكنون سيستم هاي Android Auto و CarPlay را ارائه كرده اند، اما نكته اينجاست كه اين دو فناوري نيز در نهايت به سخت افزار نصب شده درون خودرو محدود هستند.

Drivemode در اين ميان رويه اي متفاوت برگزيده و يك اپليكيشن اندرويد ارائه كرده كه به طور خلاصه تلفن هوشمند شما را به سيستم صوتي تصويري درون خودرو تبديل مي كند، آن هم بدون استفاده از روش هاي مورد استفاده در فناوري هاي رقيب مثل انتقال تصوير به نمايشگر خودرو.

براي راه اندازي و استفاده از اين اپليكيشن نيز تنها كافي است تلفن هوشمند خود را به محل در نظر گرفته شده درون خودرو متصل كنيد تا Drivemode فعال شده و گزينه هاي مختلفي را در اختيارتان قرار دهد، از جمله نمايش سرعت حركت، مسيريابي، پخش موسيقي، تماس، پيام رساني و موارد ديگر.

البته بايد توجه داشت كه نمايشگر تلفن هوشمند از نمونه هاي مرسوم موجود درون خودروها كوچكتر است، به همين دليل سازنده در انتخابي درست كارايي نرم افزار را به طراحي زيبا ترجيح داده و دكمه ها و متون را بزرگ و در دسترس در نظر گرفته تا استفاده از اين سيستم هنگام رانندگي راحت باشد.

سازنده حتي پا را از اين هم فراتر گذاشته و دكمه هايي در كنار فرمان براي كنترل عملكرد اين سيستم طراحي كرده، سپس با هوندا و پاناسونيك وارد همكاري شده تا براي نمايش كارايي سيستم، بخشي از درون خودرو شامل داشبورد و فرمان را به شكل مفهمومي برايش به توليد برسانند.

بر اساس نمونه توليد شده، مي توان گفت كه عملكردهاي پخش موسيقي و انجام فرمان هاي صوتي در اين سيستم كاملاً مشابه سيستم هاي مرسوم موجود در خودروها انجام مي گيرد و اپليكيشن Drivemode حتي قادر است ويديوهاي دوربين نصب شده روي سپر خودرو را نيز به نمايش در آورد.

جرايم ورزشي در قانون

۲ بازديد

از آغاز دوره قانونگذاري در ايران معاصر يعني از ۱۳۰۴ تا ۱۳۵۲ قانون مشخصي كه در باب حوادث ورزشي به صراحت تعيين تكليف كرده باشد وجود نداشت و حقوقدانان در راستاي توجيه حوادث ناشي از عمليات ورزشي به مباني و اصول حقوقي متوسل شده‌اند

 

به دليل وسعت رشته‌هاي ورزشي و تنوع مقررات حاكم بر هر يك از آنها و لزوم فراهم كردن بستر سالم و مساعد براي پرورش جسماني جامعه ورزشي كه با سلامت روحي و تربيت اخلاقي آنان، ارتباطي مستقيم دارد، اين موضوع ضروري به نظر مي‌رسد كه در كنار افزايش آگاهي ورزشكاران نسبت به مقررات حاكم بر فعاليت‌هاي ورزشي خود، به جرايم و تخلفاتي كه در حوزه ورزش واقع شده و عناوين مجرمانه‌اي كه در حين رويدادهاي ورزشي ممكن است اتفاق بيفتد، نيز توجه شود چرا كه اين امر ميادين ورزشي را از امنيت لازم براي رشد استعدادها برخوردار مي‌كند.
مسئوليت كيفري و مدني در ورزش

هركس كه با رفتار خود موجب لطمه به ديگران شود،در قبال آن ها مسئوليت قانوني دارد.شايان ذكر است كه حوداث ورزشي ناشي از نقض مقررات و يا حركات عامدانه ورزشكاران درميادين ورزشي كه منتهي به تضييع حقوق ديگران و وقوع جرم و جنايت عليه آنان شود ، مي بايد در مقام قانونگذاري به نحوي لحاظ شود كه علاوه بر جنبه شخصي جرم و آثاري كه بر جاي مي گذارد ، از بعد تاثيرات سوئي كه در فضاي عمومي ورزش ايجاد مي كند مورد توجه قرار گيرد. يعني علاوه بر وجه حق الناسي كه با وجود شاكي خصوصي قابل پيگيري است ، جنبه حكومتي پيدا كند تا مراجع ذي صلاح ازجمله محكمه ورزش ، بتوانند ورزشكاران مختلف را از ارتكاب عمليات خطرناكي كه به ايجاد صدمه و جراحت منتهي مي شود ، باز دارند.

ماده يك قانون مسئوليت مدني مي گويد:«هركس بدون مجوز قانوني ، عمداً يا در نتيجه بي احتياطي به جان يا سلامتي يا مال يا آزادي يا حيثيت يا شهرت تجاري يا هر حق ديگر كه به موجب قانون براي افراد ايجاد شده ، لطمه اي وارد كند كه موجب ضرر مادي يا معنوي شود ، مسئول جبران خسارت ناشي از عمل خواهد بود.»

با توجه به ماده فوق، ابتدا به ذهن مي رسد كه فقط انجام كار، مصداق بارز مسئوليت مدني است درحالي كه ترك فعل نيز داراي موضوعيت است. مانند راننده اي كه ترمز اتومبيل راتعمير نكرده ومنجر به ايجاد خسارت شده است كه مسئوليت مدني جبران خسارت بر عهده اوست. لذا مربيان ، سرپرستان وداوران ورزشي كه مكلف به مراقبت از ورزشكاران هستند هرگاه از انجام وظايف محوله خودداري كنند درصورتي كه ايجاد حادثه منتهي شود، مسئول خواهند بود.

همچنين معلم ورزش نسبت به دانش آموزان نابالغ در صورت تقصير ضامن خواهد بود.چنانچه ماده ۷ قانون مسئوليت مدني مي گويد: كسي كه نگهداري يا مواظبت مجنون يا صغير-قانوناً يا برحسب قرارداد-به عهده او باشد درصورت تقصير درنگهداري يا مواظبت، مسئول جبران زيان وارده از ناحيه مجنون يا صغير مي باشد.

مربي كشتي كه ناظر كشتي تمريني دو نوجوان است نيز اگر از اعلام خطا بودن اجراي فن يكي عليه ديگري خودداري كند و يا مربي مدرسه فوتبال درصورت قصورازانجام وظيفه تسبيباً موجب مصدوميت ورزشكارنابالغ شود،ضامن خواهد بود و در ساير موارد طبق قانون مسئوليت مدني عمل مي شود.مثلاً داور فوتبال كه به سبب ترك اعلام خطاهاي عمدي و خطرناك بازيكنان باعث جري شدن آن ها شده و موجب شود كه براي يكي از بازيكنان،ايجاد خطرشود، به نسبت زيان وارده مسئول خواهد بود.يا داور بوكس كه دستكش طرفين را خوب بازديد نكند يا داور ژيمناستيك كه لوازم را مورد بررسي قرار ندهد و به مصدوميت بازيكن منتهي شود ، مسئول و ضامن است.اگر فعل بازيكني كه منجر به مصدوميت ديگري شده ، با رعايت مقررات ورزشي صورت پذيرفته باشد ، مسئوليتي براي بازيكن و يا داور در پي نخواهد داشت.

اگر عمليات ورزشي بر خلاف مقررات انجام پذيرد و منجر به حادثه شود، مرتكب همانند حوادث خارج از زمين ورزش ، تحت تعقيب قرار مي گيرد.مقصود از مقررات،مجموعه مواردي است كه فدراسيون ها، هيات ها و انجمن ها به صورت مدون در رابطه با عمليات ورزشي ، تنظيم كرده اند ويا مقررات غيرمدوني كه بر ورزش هاي بومي حاكم است كه بارزترين آن ها ، مقررات ناظر بر خطاهاي ورزشي است.

رضايت درعمليات ورزشي

از آن جايي كه حتي اگر همه مقررات و قوانين رعايت شود ، وقوع رخدادهاي خطرناك از ورزش قابل تفكيك نيست لذا قانونگذار،حوادث ورزشي را (جز در مواردي كه خلاف مقررات شرعي و قانوني است)جرم ندانسته است.زيرا در ورزش،باب اكراه و اجبارمسدود است و طبق قاعده اقدام كه مي گويد:«هر كس كه با علم و قصد و رضايت ، ضرر و ضماني را بپذيرد،ديگري ضامن نخواهد بود»، معلوم مي شود كه زيان ديده ازعمليات ورزشي اعم از بازيكن يا تماشاگر،خسارات و صدمات ناشي ازعمليات ورزشي را در چارچوب مقررات، پذيرفته و همين اقدام رضايتمندانه مبناي وضع ماده ۵۹ قانون مجازات اسلامي است.

اگر عمليات ورزشي بر خلاف مقررات انجام پذيرد و منجر به حادثه شود، مرتكب همانند حوادث خارج از زمين ورزش ، تحت تعقيب قرار مي گيرد.مقصود از مقررات،مجموعه مواردي است كه فدراسيون ها، هيات ها و انجمن ها به صورت مدون در رابطه با عمليات ورزشي ، تنظيم كرده اند ويا مقررات غيرمدوني كه بر ورزش هاي بومي حاكم است كه بارزترين آن ها ، مقررات ناظر بر خطاهاي ورزشي است.بنابراين هرگاه براثر نقض اين مقررات ازسوي ورزشكار حادثه اي اتفاق افتد ، با او مانند مجرم عادي كه در خارج از زمين ورزشي مرتكب جرم شده،رفتار خواهد شد.دراين ميان ذكر چند نكته و توجه به آن ضروري به نظر مي رسد.:

۱-اقدامات غير ورزشي كه درحين فعاليت ورزشي انجام مي شود مانند اهانت و كتك كاري، جرم عادي بوده و ورزش و اماكن ورزشي ، سبب مصونيت آن ها از تحمل كيفر نخواهد بود.

۲-بسياري از حركات ورزشي ، نفساً جايز و بي اشكال اند اما نمي توان اين جواز را در هر زمان و مكان، جاري دانست والا به ورزشكار اجازه داده ايم كه در پوشش حركات ظاهراً ورزشي به هر اقدامي دست زده و به اهداف مجرمانه اش دست پيدا كند.مثلاً اين كه بازيكن در بستكبال مي تواند توپ را با دست بزند ، مجوز آن نيست كه توپ را محكم در مسيري قرار دهد كه به صورت حريف بخورد و يا به سوي كساني كه بدون توجه در محدوده پرتاب توپ قرار دارند، بزند و يا در بازي فوتبال ، بازيكن حق ندارد به دليل مجاز بودن ضربه زدن به توپ ، آن را به بازيكني كه درنزديكي اش قراردارد بكوبد كه متأسفانه دربعضي موارد،عامدانه بودن اين حركات آشكاراست و اگر منتهي به فوت شود حتي مي تواند منجر به قصاص بازيكني شود كه حادثه را ايجاد كرده است.

۳-مقررات ورزشگاه مربوط به وسائل ورزشي است.مثلاً در قانون چهارم فوتبال ، تحت عنوان وسايل بازيكنان آمده است كه پل هاي كفش بايستي از چرم يا پلاستيك ، لاستيك ، آلومينيوم يا اجناس مشابه باشد و كمتر از ۱۲/۷ ميلي متر پهنا داشته باشد و به طور كلي ارتفاع پل ها بيش از ۱۹ ميلي متر نباشد.بنابراين اگر استوك هاي فلزي داراي ارتفاع بيشتر و قطر كمتر بوده و موجب صدمه شوند ، بازيكن به علت نقض مقررات مسئول خواهد بود.

۴-قيد مخالف نبودن مقررات با موازين شرعي نشان مي دهد مقرراتي كه مخالف با مباني فقهي است جايگاهي در مقام رسيدگي در محكمه قضايي نداشته و سبب معافيت ورزشكار ازتحمل كيفر نمي شود.بنابراين ورزش ها و مسابقاتي كه مستلزم ايذاي نفس و يا ايذاي به غير است به استناد آيه« تلقوا بايديكم الي التهلكه »اشكال دارد و با موازين شرعي ناسازگاراست. حوداث ناشي از اين گونه ورزش ها ، گرچه مطابق با مقررات فدراسيون مربوط به خود صورت مي پذيرد، چون شرعاً مصداق فعل حرام تلقي مي شود لذا از شمول ماده ۵۹ خارج بوده و متضمن مسئوليت و كيفر براي مرتكب خواهد بود.

استرداد هداياي دوران نامزدي

۴ بازديد

دوران نامزدي، به فاصله زماني پس از خواستگاري و ايجاد توافق نسبت به شرايط عقد و نكاح يا وعده ازدواج تا وقوع عقد و نكاح گفته مي‌شود.

در دوره نامزدي اصولا خانواده‌هاي دختر و پسر، رفت و آمد و ملاقات‌هاي محدودي دارند كه شرايط شناخت هر چه بيشتر دختر و پسر در اين ملاقات‌ها فراهم خواهد شد. به همين دليل طبيعي است كه در هر ارتباط، هدايايي از قبيل گل، شيريني و لباس و در مواردي هدايايي گران‌ قيمت مانند اتومبيل و جواهرات ميان طرفين مبادله ‌شود.اما آنچه مسلم بوده و قانون نيز آن را تاييد كرده، اين است كه وعده ازدواج، ايجاد علاقه زوجيت نمي‌كند و اگر هر يك از نامزد‌ها در دوران نامزدي از وصلت امتناع كنند، مشكلي به وجود نيامده و هيچ كس نمي‌تواند او را به انجام نكاح مورد نظر اجبار كند. پرسشي كه مطرح بوده، اين است كه در صورت بهم خوردن نامزدي، تكليف هدايايي كه قبل از اين دوره در رفت و آمد‌ها و ملاقات‌ها بين نامزد‌ها مبادله شده يا به مناسبت‌ هايي مانند اعياد يا تولد هر يك از آنها رد و بدل شده است، چه خواهد بود؟ قانون مدنى صرفا وضعيت حقوقى هداياى قبل از عقد نكاح را روشن كرده و اشاره‌اى به هداياى پس از ازدواج نكرده است.

 

وضعيت استرداد هداياي دوران نامزدي

واضح است آنچه بين نامزد‌ها رد و بدل مي‌شود، مشروط به ازدواج آنها بوده و وقتي چنين قراري وجود نداشته نباشد، دليلي براي تعلق هدايا نيز وجود نخواهد داشت.به همين دليل است كه در قانون مدني مجوز استرداد هدايا به طرفين داده شده است. قانو نگذار در مواد ۱۰۳۷ و ۱۰۳۸ قانون مدنى به ترتيب چنين بيان كرده است كه:

«هر يك از نامزد‌ها مى‌تواند در صورت به هم خوردن وصلت منظور، هدايايى را كه به طرف ديگر يا ابوين او براى وصلت منظور داده است، مطالبه كند. اگر عين هدايا موجود نباشد، مستحق قيمت هدايايى خواهدبود كه عادتا نگاه داشته مى شود؛ مگر اينكه آن هدايا بدون تقصير طرف ديگر تلف شده باشد.» « مفاد ماده قبل، از حيث رجوع به قيمت در موردى كه وصلت منظور در اثر فوت يكى ازنامزد‌ها به هم بخورد محسوس نخواهد بود.»بنابراين با توجه به مواد فوق مى‌توان دريافت كه چنانچه قبل از عقد نكاح از طرف نامزد‌ها يا ابوين (پدر و مادر) آنها هدايايى به طرف ديگر داده شده است، اين هدايا در تمام موارد، قابل مطالبه نيست.بلكه تنها تحت شرايطى، طرف اهداكننده حق مطالبه آن هدايا را خواهد داشت.

 

شرايط مطالبه هدايا

اين شرايط به شرح ذيل عبارتند از:

۱- وصلت منظور بهم خورده و بنا نباشد كه ازدواج صورت گيرد.

در اين صورت هدايايى كه هر يك از طرفين به طرف ديگر يا ابوين او داده است قابل مطالبه و استرداد خواهد بود.

۲- اين هدايا به منظور و در راستاى وصلت طرفين و نه به انگيزه ديگرى تقديم شده باشد.

۳- چنانچه عين هدايا موجود است، عين قابل مطالبه و استرداد است اما چنانچه عين موجود نيست، صرفا قيمت هدايايى قابل مطالبه است كه عادتاً نگاه داشته مى‌شود.

به عنوان مثال، هداياي مصرف‌شدنى كه با مصرف عين آن از بين مى‌رود، مانند لباس و عطر از شمول اين بند خارج است.

۴- قيمت هداياى نگاه داشتنى كه تلف شده‌اند، در صورتى قابل مطالبه است كه با تقصير هديه‌گيرنده تلف شده باشد.

۵- به هم خوردن وصلت به دليل فوت يكى از طرفين نباشد.

در صورتي كه انحلال نامزدي ناشي از فوت يكي از نامزد‌ها باشد، اگر هدايا موجود باشد، حكم آن تفاوتي نداشته و باز هم مي‌توان هدايا را مسترد كرد.

اين در حالي است كه چنانچه مال موجود نباشد (چه به صورت عمدي يا غير عمد) درخواست استرداد قيمت هدايا توجيه قانوني نداشته و عمل نخواهد شد.

 

وضعيت استرداد هداياي پس از ازدواج

در خصوص هداياى پس از عقد نكاح، مقرراتى تحت عنوان هداياى پس از عقد نكاح در قانون مدنى و ساير قوانين به چشم نمى‌خورد.

اما به نظر مى‌رسد كه تقديم هدايا از مصاديق هبه باشد.

قانونگذار در ماده ۷۹۵ قانون مدنى چنين بيان داشته است: «هبه عقدى است كه به موجب آن يك نفر مالى را مجانا به كس ديگرى تمليك مى‌كند. تمليك‌كننده واهب، طرف ديگر را متهب و مالى را كه مورد هبه است، عين موهوبه مى‌گويند.»

همچنين بر اساس ماده ۸۰۳ اين قانون، «بعد از قبض نيز واهب مى‌تواند با بقاي عين موهوبه از هبه رجوع كند؛ مگر در موارد ذيل:

۱- در صورتى كه متهب، پدر يا مادر يا اولاد واهب باشد.

۲- در صورتى كه هبه معوض بوده و عوض هم داده شده باشد.

۳- در صورتى كه عين موهوبه از ملكيت متهب خارج شده يا متعلق حق غير واقع شود، خواه قهرا؛ مثل اينكه متهب به واسطه فلس (افلاس)، محجور شود؛ خواه اختيارا مثل اينكه عين موهوبه به رهن داده شود.

۴- در صورتى كه در عين موهوبه تغييرى حاصل شود.

مثل اينكه خانه كلنگي موضوع بخشش، تخريب و تبديل به آپارتماني ديگر شده باشد.»

 

موارد قابل مطالبه بودن هدايا پس از عقد نكاح

بنابراين چنانچه پس از عقد نكاح، هدايايى از طرف زوجين يا بستگان آنها به طرف ديگر تقديم شود، تنها در موارد ذيل هدايا قابل مطالبه و استرداد خواهد بود:

۱- مال مورد هبه باقى بوده و از بين نرفته باشد.

به عنوان مثال چنانچه هديه يك دستگاه وسيله نقليه بوده كه از ناحيه زوج به زوجه اهدا شده و اين وسيله در اثر تصادف يا آتش‌سوزى و امثال آن تلف شده باشد، قابل استرداد و مطالبه نخواهد بود.

در اين فرض بر خلاف هداياى قبل از عقد كه گفته شد، حتى قيمت آن نيز با وجود اينكه از نوع هداياى ذاتاً قابل نگاه داشتن است، قابل مطالبه نيست؛ چه بر اثر تقصير متهب تلف شده باشد و چه به دليلي غير از آن.

۲- در صورتى كه هبه از نوع معوض نباشد و چنانچه از نوع معوض بوده باشد، عوض داده نشده باشد.

به عنوان مثال واهب شرط كند كه در قبال وسيله نقليه‌اى كه هبه مى‌كند، يك دستگاه موتوسيكلت دريافت كند كه در اين صورت چنانچه واهب وسيله نقليه را داده و موتوسيكلت را تحويل گرفته باشد، واهب حق رجوع به وسيله نقليه را نخواهد داشت.

۳- مال مورد هبه از مالكيت متهب خارج نشده باشد.

به عنوان مثال چنانچه هديه‌گيرنده وسيله نقليه را فروخته باشد يا از طريق به رهن دادن آن به ديگرى، آن را متعلق حق غير كرده باشد، واهب حق مطالبه مال مورد هبه را نخواهد داشت.  همچنين است زمانى كه در مال مورد هبه تغييرى حاصل شده باشد كه از حالت اوليه آن خارج شده باشد؛ به عنوان مثال شمش طلا تبديل به سكه‌هاى طلا شده باشد كه در اين حالت مال مورد هديه را نمى‌توان مطالبه كرد.  تبديل مال به مال ديگر به عنوان مثال، تبديل وسيله نقليه‌اى كه هديه شده، به وسيله نقليه ديگرى از طريق خريد و فروش نيز از اين نوع است.

 

جاري بودن احكام هبه در نامزدي‌هاي منجر به ازدواج

نكته‌اي كه در اينجا بايد به آن اشاره كرد، اين است كه در مواردي كه در دوران نامزدي هدايايي از ناحيه زن و شوهر آينده به يكديگر داده مي‌شود، چنانچه نامزدي منجر به وقوع عقد و ازدواج شود، احكام هبه (بخشش) نسبت به هداياي مزبور قابل اجرا است.

بر اين اساس، هر يك از همسران با وجود شرايط اشاره‌شده مي‌توانند در صورت موجود بودن مال هبه‌ شده در مالكيت طرف و عدم تغيير در آن، از بخشش خود رجوع كرده و آن را پس بگيرد.

 

وضعيت استرداد هزينه‌هاي ديگر

نامزد‌ها پس از مشخص شدن قرار ازدواج در تدارك زندگي آينده خود، هزينه‌ها و مخارجي را متحمل مي‌شوند؛ از قبيل هزينه تالار، لباس و جشن ازدواج كه اصولا لازمه برگزاري مراسم جشن آغاز زند گي مشترك است.

حال پرسشي كه در اينجا مطرح مي‌شود، اين است كه اگر يكي از طرفين از ازدواج و نكاح امتناع كند، پرداخت اين مخارج، قابل استرداد از طرف منصرف از ازدواج است يا خير؟

اگر به طور منطقي به اين موضوع توجه شود، بايد گفت كه به دور از عدالت بودن اين امر كاملا مشهود است و با يادآوري اين مطلب كه هيچ كس را نمي‌توان به اجبار به همسري ديگري درآورد، استفاده از اين حق قانوني نمي‌تواند موجب ورود ضرر و زيان به طرف ديگر شود و اگر موجبات زيان ديگري فراهم آمد، بدون داشتن اجبار براي ازدواج، طرف منصرف مكلف به جبران خسارت وارده خواهد بود.

در اين خصوص مي‌توان به اصل چهلم قانون اساسي اشاره كرد كه مي‌گويد: «هيچ كس نمي‌تواند اعمال حق خويش را وسيله اضرار يا تجاوز به منافع عمومي قرار دهد.»

مجازات جعل اسكناس

۲ بازديد

مجازات جعل اسكناس از حبس تا اعدام متنوع است؛ قانون مجازات اسلامي، قانون مادر در برخورد با جرايم است. جرايم در اين قانون نام برده شده و مجازات آن تعيين شده است. با اين وجود در قوانين پراكنده‌اي، قانونگذار اقدام به جرم‌انگاري موردي برخي اعمال مجرمانه كرده است. در خصوص جرم جعل اسكناس هم چنين اتفاقي رخ داده است.با اينكه در ذيل جرم جعل، جعل اسكناس هم جرم‌انگاري شده اما قوانين متفرقه ديگري هم در اين رابطه وجود دارند. آيا اين قوانين ناسخ و منسوخ هستند يا بايد بين آنها جمع كرد؟پيش از آن به بررسي قوانين مختلفي مي‌پردازيم كه براي مبارزه با جرم جعل اسكناس وجود دارد.

۳ قانون براي يك جرم

قانون تشديد مجازات جاعلان اسكناس و وارد كنندگان، توزيع‌كنندگان و مصرف‌كنندگان اسكناس مجعول مصوب سال ۱۳۶۸، اولين قانوني است كه در اين رابطه به تصويب رسيده است. در قانون نه‌تنها جعل اسكناس رايج داخلي جرم شناخته شده است بلكه توزيع يا مصرف آن هم جرم بوده و قابل مجازات است. مجرم چنانچه عضو باند باشد يا قصد مبارزه با نظام جمهوري اسلامي ايران را داشته باشد به اعدام محكوم مي‌شود. همچنين عامل عامد و عالم ورود اسكناس مجعول به كشور به عنوان مفسد به اعدام محكوم مي‌شود مگر آنكه عضو باند نبوده و قصد مبارزه با نظام نداشته و در محكمه ثابت شود كه فريب خورده است. قانون بعدي در مورد جرم جعل اسكناس، يك‌سال بعد يعني در سال ۱۳۶۹ به تصويب رسيد. طبق بند الف ماده ۱ قانون مجازات اخلالگران در نظام اقتصادي كشور مصوب ۱۹/۹/۱۳۶۹ اخلال در نظام پولي يا ارزي كشور از طريق قاچاق عمده ارز يا ضرب سكه قلب يا جعل اسكناس يا وارد كردن يا توزيع كردن عمده آنها اعم از داخلي و خارجي و امثال آن جرم محسوب است و مرتكب به مجازات‌هاي مقرر در اين قانون محكوم مي‌شود.اعمالي كه از آن نام برده شد، اگر به قصد ضربه زدن به نظام جمهوري اسلامي ايران يا به قصد مقابله با آن يا با علم به موثر بودن اقدام در مقابله با نظام مزبور چنانچه در حد فساد في‌الارض باشد به موجب قانون سال ۱۳۶۹ منجر به اعدام مرتكب مي‌شود و در غير اين صورت، مرتكب به حبس از ۵ سال تا ۲۰ سال محكوم مي‌شود. در هر دو صورت، دادگاه به عنوان جزاي مالي به ضبط همه اموالي كه از طريق خلاف قانون به دست آمده باشد، حكم خواهد داد. دادگاه مي‌تواند علاوه بر جريمه مالي و حبس، مرتكب را به ۲۰ تا ۷۴ ضربه شلاق در انظار عمومي محكوم كند.

مهمترين قانون در برخورد با جرم جعل اسكناس

اما مهم‌ترين قانون در مبارزه با جعل اسكناس، بخش تعزيرات قانون مجازات اسلامي است. ماده ۵۲۵ قانون مجازات اسلامي مي‌گويد: «هر كس يكي از اشياي ذيل را جعل كند يا با علم به جعل يا تزوير استعمال كند يا داخل كشور كند علاوه بر جبران خسارت ‌وارده، به حبس از ۱ تا ۱۰ سال محكوم خواهد شد. در بند ۵ اين ماده آمده است: اسكناس رايج داخلي يا خارجي يا اسناد بانكي نظير برات‌هاي ‌قبول شده از طرف بانك‌ها يا چك‌هاي صادره از طرف بانك‌ها و ساير اسناد تعهدآور بانكي‌. طبق ماده ۵۲۶ همين قانون، هر كس اسكناس رايج داخلي يا خارجي يا اسناد بانكي‌ نظير برات‌هاي قبول شده از طرف بانك‌ها يا چك‌هاي صادره از طرف بانك‌ها و ساير اسناد تعهدآور بانكي و نيز اسناد يا اوراق بهادار يا حواله‌هاي صادره از خزانه را به قصد اخلال در وضع پولي ‌يا بانكي يا اقتصادي يا برهم زدن نظام و امنيت سياسي و اجتماعي جعل يا وارد كشور كند يا با علم به مجعول بودن استفاده كند، چنانچه مفسد و محارب شناخته نشود به حبس از ۵ تا ۲۰ سال محكوم مي‌شود.

تعيين ۲ نوع مجازات براي جعل اسكناس

جرم جعل اسكناس ممكن است به صورت ساده واقع شود يا قصد اخلال در نظم اقتصادي كشور در آن وجود داشته باشد. جعل اسكناس دو شكل دارد كه بسته به آن مجازات مجرمان نيز متفاوت خواهد بود. جنبه امنيتي، اولين جنبه اين جرم محسوب مي‌شود و دومين جنبه سوءاستفاده مالي يا غيرامنيتي از جرم جعل اسكناس است. وي مي‌افزايد: بر اساس اين تقسيم‌بندي، ميزان مجازات مجرم مي‌تواند تغيير كند به طوري كه مجازات جعل اسكناس ممكن است از حبس‌ تا اعدام مختلف باشد. اعدام، مجازات مجرمي است كه علاوه بر جعل اسكناس، مفسدفي‌الارض هم تلقي مي‌شود و به نظام و نظم اقتصادي جامعه لطمه وارد آورد، در اين صورت جرم جعل جنبه امنيتي خواهد داشت و مجازات سنگيني به همراه خواهد داشت. در مقابل، كسي كه به قصد سوءاستفاده مالي عمل جعل را انجام دهد بدون آنكه جرم وي جنبه امنيتي داشته باشد از ۱۰ سال به بالا زنداني خواهد شد. چنانكه معلوم است، بسته به اينكه قصد مجرمانه مجرم اخلال در نظام اقتصادي باشد يا خير، مجازات جاعل اسكناس متفاوت خواهد بود. همچنين جعل اسكناس براي برهم زدن نظم اقتصادي، معمولا به صورت گروهي انجام مي‌شود و نياز به چاپخانه و دستگاه دارد. نوع اول از جعل، يعني جعلي كه جنبه امنيتي دارد، مجازات‌هاي سنگيني به همراه دارد كه قاضي مي‌تواند بسته به نوع جرم و شخصيت مجرم يكي از آنها را انتخاب كند؛ اعدام، به صليب بستن، قطع يا تبعيد، جزو مجازات‌هاي اين جرم است كه انتخاب آن به قاضي بستگي دارد.

قوانين متعدد تهديدي براي نظام كيفري

وجود قوانين متعدد در مورد جرم جعل و مجازات، موضع نظام كيفري ما را در برابر جرم جعل دچار ابهام كرده است.: طبق قوانين كشور ايران، كسي كه اسكناسي را جعل كند يا با آگاهي به اين موضوع كه اسكناس جعلي است آن را استفاده ‌كند، مجرم شناخته مي‌شود. جعل براي برهم زدن وضع نظامي يا سياسي، قاچاق، اخلال در نظام ارزي كشور و… در نظام كيفري ما جرم شناخته شده و مجازات آن بسته به شرايط ارتكاب جرم از زندان، جزاي مالي تا اعدام متفاوت است.اين حقوقدانان برجسته كشور در مورد نوع و ميزان مجازات مجرمان جعل اسكناس به «حمايت» مي‌گويد: ميزان مجازات بايد متناسب با قبح و خطر اجتماعي جرم ارتكاب يافته باشد هر چه ميزان آسيب‌رساني به جامعه كمتر باشد، جرم نيز كوچك‌تر است. امعمولا در دنيا جرايم ۳ نوع است، ۱٫ جنايات خيلي مهم، ۲٫ جنايات نيمه سنگين و ۳٫ جنايات ساده كه امور خلافي را شامل مي‌شود . نوع سوم، خود به چند دسته تقسيم مي‌شوند: اعدام، حبس دايم، حبس جنايي يك، حبس جنايي دو، حبس تعليقي و در آخر جزاي نقدي. هر اندازه قبح عمل و خطر عمل براي جامعه بيشتر باشد، جرم سنگين‌تر است و مجازات بيشتري در پي دارد.

جمع ميان قوانين موجود

تعدد قوانين در رابطه با جرم جعل اسكناس، اولين نكته‌اي است كه در رابطه با جرم جعل اسكناس جلب توجه مي‌كند. در مورد جرم جعل اسكناس، وارد كردن اسكناس مجعول يا استفاده از اسكناس مجعول، ۳ متن قانوني وجود دارد. اولين متن مربوط است به «قانون تشديد مجازات جاعلان اسكناس و وارد كنندگان، توزيع كنندگان و مصرف‌كنندگان اسكناس» مجعول مصوب ۲۹/۱/۱۳۶۸، دومين قانون عبارت است از «بند الف ماده ۱ و ماده ۲ قانون مجازات اخلالگران در نظام اقتصادي كشور» مصوب ۱۹/۹/۱۳۶۹ و سومين قانون عبارت است از بند ۵ ماده ۵۲۵ و ماده ۵۲۶ قانون مجازات اسلامي مصوب سال ۱۳۷۵٫اين حقوقدان در جمع ميان اين قوانين مي‌گويد: به نظر مي‌رسد قانون مجازات اسلامي سال ۱۳۷۵ را بايد ناسخ ضمني دو قانون مورد اشاره تلقي كرد. دليل اين استنباط آن است كه قانونگذار در دو ماده مورد استناد از قانون مجازات اسلامي ۳ حالت را مورد توجه قرار داده است: ۱٫ جعل اسكناس يا استفاده از اسكناس مجعول يا وارد كردن آن به كشور بدون قصد مقابله با حكومت كه مستوجب ۱ تا ۱۰ سال حبس خواهد بود. (ماده ۵۲۵) ۲٫ جعل اسكناس يا استفاده از اسكناس مجعول يا وارد كردن آن به كشور به قصد مقابله با حكومت كه محاربه تلقي نشود مستوجب ۵ تا ۲۰ سال حبس خواهد بود. ۳٫ جعل اسكناس يا استفاده از اسكناس مجعول يا وارد كردن آن به كشور به قصد مقابله با حكومت كه محاربه تلقي شود، مستوجب مجازات محاربه خواهد بود. در مورد بندهاي ۲ و ۳ توجه به نكته زير لازم است. از اين حيث كه آيا متصور است كه كسي را كه به قصد مقابله با حكومت يك برگ اسكناس ۱۰۰۰ ريالي مجعول وارد كشور كرده است به ۵ الي ۲۰ سال حبس محكوم كرد؟ يا مي‌توان تصور كرد كه دادگاه چنين كسي را به عنوان محارب به مجازات محكوم كند ؟اين كيفرشناس در پاسخ به سوالات فوق توضيح مي‌دهد: به نظر مي‌رسد در پاسخ بايد از جمود بر لفظ و اطلاق ماده دست برداشت و به منظور مقنن توجه كرد. به عبارت ديگر، صرف انگيزه مرتكب در محكوم كردن وي به مجازات‌هاي مزبور كافي نخواهد بود. دادگاه بايد ببيند كه آيا در عمل ارتكابي از ناحيه مرتكب قابليت مقابله با حكومت يا محارب تلقي شدن وي وجود دارد؟ اكتفا به ظاهر ماده شايد انسان را متهم به نفهميدن حقوق كند.

ملاك نوع عمل مجرمانه است

بنابراين با توجه به اينكه قانون مجازات اسلامي، قانون عام است، نمي‌تواند قوانين خاص سابق را نسخ كند. خاص سابق عام لاحق را تخصيص مي‌زند. از سوي ديگر تا زماني كه جمع ميان قوانين ممكن باشد، بايد ميان آنها جمع كرد. در جمع اين قوانين، بايد عمل مجرمانه مصداق كدام يك از قوانين موجود است. بدين ترتيب مي‌توان مجازات مجرم را تعيين كرد.

دلايل نصف بودن ديه زن نسبت به ديه مرد

۴ بازديد

ديه يك امر اقتصادى است كه به منظور جبران خسارت، تشريع گرديده است. از سوى ديگر، در جامعه مطلوبى كه اسلام در پى تحقق آن است، عمده فعاليت‏هاى اقتصادى بر دوش مرد گذاشته شده است؛ يعنى با يك نگاه كلى به وظايف اقتصادى مرد، در مى‏يابيم كه مرد داراى وظايفى است كه زن از آنها معاف گرديده است. در حالى كه مهم ترين وظيفه يك زن – و نه تنها وظيفه او – اداره كانون اصلى اجتماع يعنى خانواده است، مهم ترين وظيفه يك مرد – و نه تنها وظيفه او – تأمين و تنظيم امور اقتصادى و معيشتى خانواده است..

تمامى احكام اسلام بر پايه مصالح و مفاسد خاصى استوار است. براى هر حكمى، حكمتى است و در جعل هر قانونى،

مصلحتي موجود است

اگر در اسلام از چيزى نهى مى‏شود به دليل آن است كه مفسده‏اى دارد و اگر به چيزى امر مى‏شود، از آن جهت است كه مصلحتى در آن وجود دارد. البته شايد پى بردن به تمام حكمت و مصالح و مفاسد مترتّب بر احكام براي ما ممكن نباشد، اما با اتكاى به عقل سليم و نيز واقعيات خارجى موجود و همچنين بيانات بزرگان معصوم ‏(ع) مى‏توان به گوشه‏هايى از آن پى برد:در مورد ديه زن و نصف بودن آن نسبت به ديه مرد هم قطعاً حكمت‏هايى وجود دارد كه به تعدادى از آن مى‏پردازيم

اوّل: اگر اسلام يك دين كاملاً مادى بود كه محور مسائل آن امور مالى و اقتصادى در نظر گرفته مى‏شد و آن گاه ديه زن نصف ديه مرد بود، اين اشكال وارد بود كه چرا ارزش زن كمتر از مرد است و چرا قيمت زن را نصف قيمت مرد در نظر گرفته‏اند. حال آن كه در اسلام ارزش انسان‏ها به روح و روان و كمالات معنوى آنهاست آنچه در اسلام اهميت دارد و معيار ارزش است، تقواست. زن و مرد در پيمودن راه تعالى و سعادت و دست يابى به مقامات معنوى، همانند و يكسان هستند و فرقى ميان آن دو نيست. لكن، مسئله ديه، يك امر اقتصادى است. ديه مربوط به تن انسان‏هاست براي همين است كه فرقى بين ديه فرد اوّل حكومت اسلامى و يك كارگر ساده وجود ندارد

دوم: در يك نگاه كلى مى‏توان گفت كه انسان‏ها اعم از زن و مرد داراى سه بعد هستند

الف. بعد انسانى و الاهى: در اين مورد زن و مرد با هم يكسان هستند و راه تكامل انسانى و الاهى، تا بى نهايت به روى هر دوى آنها گشوده است.

علاوه بر آن، نفقه فرزندان نيز بر عهده مرد است نه زن، لذا با رفتن مرد و مرگ او تعدادى فرزند واجب النفقه از او باقى مى‏مانند كه بايستى به نحوى اين خلاء نيز پر گردد. بنابراين بايد قاعدتاً ديه مرد بيش از ديه يك زن باشد و اين مطلب ربطى به جوهره زن و مرد ندارد، بلكه به لحاظ عوارض خارجى مرگ آنها و اثرات آن در خانواده است .

ب. بعد علمى: از نظر بعد علمى بين مرد و زن تفاوتى نيست. اسلام تفاوتى در فراگيرى علم بين زن و مرد قايل نشده آيات قرآنى كه در اين زمينه وارد شده و تفاوتى بين زن و مرد در زمينه علم و دانش و ترغيب به آموختن قايل نشده.

ج. بعد اقتصادى: زن و مرد در اسلام از حيث وظايف اقتصادى با يكديگر متفاوت اند. اين وظايف بر مبناى توان و قدرت جسمى و روحى زن و مرد تقسيم‏ بندى شده‏اند. زن اصولاً از لحاظ بازدهى اقتصادى از مرد ضعيف‏تر است. حتى در عصر حاضر و حتى در جوامعى كه بين زن و مرد به ظاهر، اصلاً فرقى قايل نيستند، بازده ى اقتصادى زن و مرد يكسان نيست.

واقعيت اين است كه زن بالاخره براي به دنيا آوردن فرزند بايد باردار شود و بعد از زايمان نيز بايد به شيردهى و مواظبت از كودك خود بپردازد. دوران باردارى زمان و توان زيادى از زن مى‏گيرد و انرژى و وقت زيادى از زن صرف اين موضوع مى‏شود. گرچه اين كار، فى نفسه، كارى بزرگ و ارزشمند است، اما به هرحال، كار اقتصادى نيست و هيچ بازدهى اقتصادى بر آن مترتب نيست. از طرفى، ساختمان بدنى زن و مرد بسيار متفاوت است. زن داراى اندامى ظريف و لطيف با ضريب آسيب ‏پذيرى بالاست، در حالى كه ساختمان جسمانى مرد، قوى و مناسب كارهاى سخت است و به همين خاطر، بسيارى از كارها و شغل‏هاى اجتماعى كه نيازمند توان و قوت مردانه است، در اختيار مردها قرار مى‏گيرد و بديهى است كه با فقدان مرد، خسارت بيشترى متوجه خانواده مي شود، لذا ضرورى است كه ديه بيشترى بابت فقدان مرد پرداخت گردد

سوم: خلاء ناشى از فقدان يك مرد در خانواده به مراتب بيش از خلاء ناشى از يك زن است. بر اساس مطالعات فقهى و تاريخى،ديه به منظور جبران خساراتى است كه از ناحيه مجرم بر شخص قربانى يا خانواده او وارد گرديده و از آن جا كه جامعه مطلوب دينى كه اسلام در پى تحقق آن است، عمده فعاليت هاى اقتصادى را بر دوش مرد گذاشته است و مهم ترين وظيفه زن را اداره كانون خانواده قرار داده، طبيعى است كه آثارى كه بر يك مرد مترتب مى‏شود از نظر اقتصادى بر وجود يك زن مترتب نيست. لذا فقدان او از صحنه اجتماع و خانواده، از نظر اقتصادي  خسارت بيشترى را متوجه خانواده مى‏كند. بنابراين، بايد ديه‏اى مناسب وضعيت او پرداخت گردد

علاوه بر آن، نفقه فرزندان نيز بر عهده مرد است نه زن، لذا با رفتن مرد و مرگ او تعدادى فرزند واجب النفقه از او باقى مى‏مانند كه بايستى به نحوى اين خلاء نيز پر گردد. بنابراين بايد قاعدتاً ديه مرد بيش از ديه يك زن باشد و اين مطلب ربطى به جوهره زن و مرد ندارد، بلكه به لحاظ عوارض خارجى مرگ آنها و اثرات آن در خانواده است

با توجه به مجموعه مطالبى كه بيان شده، مى‏توان چنين نتيجه گرفت كه مسئله ديه ملاك ارزيابى ارزش مرد و زن نيست كه تفاوت آن موجب اعتراض گردد. از طرفى وظايف اقتصادى مرد در خانواده هم به نحوى ايجاب مى‏كند كه تفاوت‏هايى در اين گونه موارد (ديه) كه ارتباط مستقيم با اقتصاد خانواده دارد، مشاهده شود و اين عين صواب است .مرد از نظر جسمانى و قواى بدنى، قوى‏تر از زن بوده و قادر به انجام كارهاى سنگين‏تر است و وجود او براى خانواده، مايه آرامش و قوت دل است، از سوى ديگر با فقدان او افرادى كه تحت تكفل وى بوده‏اند، بدون سرپرست و حامى مي‏مانند، لذا طبيعى است كه ميزان ديه او بيش از ديه يك زن باشد

در پايان تذكر يك نكته و پاسخ به دو شبه خالى از لطف نيست و آن اين كه:

نصف بودن ديه زن نسبت به مرد مادامى است كه ديه به ميزان يك سوم (ثلث) نرسد و الاّ ديه مرد و زن در كمتر از ثلث با هم مساوى است. لذا اگر دليل نصف بودن ديه زن، مسئله نقص او بود، بايد همه جا ديه او نصف ديه مرد مى‏شد.

ممكن است گفته شود كه در عصر حاضر، زنان، هم دوش مردان به فعاليت‏هاى اقتصادى اشتغال دارند و در تأمين مخارج زندگى با مرد شريك هستند، پس دليلى بر كم بودن ديه آنها در عصر كنونى وجود ندارد.

اولاً: صحيح است كه زنان دوشادوش مردان فعاليت اقتصادى مى‏كنند لكن در عين حال، هيچگاه نمى‏توانند امنيتى را كه مرد براى خانوداه بوجود مى‏آورد، ايجاد كنند. در واقع، زنان در ايجاد حريمى مطمئن براى خانواده هيچگاه به پاى مردان نميرسند.ثانياً: همانگونه كه قبلاً هم بيان شد بسيارى از مشاغل پردرآمد هستند كه با وضعيت جسمى و عمومى زنان تناسب ندارند و لذا فقط در انحصار مردان قرار دارند و طبيعى است كه بازدهى اقتصادى مردان را بالا مى‏برد.

و همچنين مرد همان گونه كه ديه بيشترى به او اختصاص مى‏يابد در مقابل وظيفه دارد كه در پرداخت ديه قتل‏ها و جنايات خطايى بستگان خود (به عنوان عاقله) مشاركت نمايد، در حالى كه زن از اين امر معاف است.

نرخ ديه در سال ۹۵

۵ بازديد

نرخ ديه سال ۹۵ براي ماه‌هاي غيرحرام ۱۹۰ميليون تومان است كه به گفته سخنگوي قوه قضاييه اين مبلغ با بررسي‌هاي صورت گرفته و لحاظ كردن نتايج بررسي‌هاي ميداني و تورم موجود در كشور تعيين شده‌است. به اين ترتيب ديه سال ۹۵ نسبت به سال‌ جاري ۳۰ميليون تومان افزايش پيدا كرده‌است.

سخنگوي قوه قضاييه توضيح داده كه در ماه‌هاي حرام (مانند ذي القعده ،ذي الحجه، محرم، رجب) نيز يك سوم ديه كامل اضافه مي شود.

– افزايش مبلغ ديه

ديه كامل از ابتداي سال ۹۴ در ماه‌هاي غير حرام از سوي قوه قضاييه ۱۶۵ميليون تومان تعيين شده بود كه در ماه‌هاي حرام نيز يك سوم به آن اضافه مي‌شد و مبلغ ۲۲۰ ميليون تومان بود. با اعلام نرخ ديه سال ۹۵ در ماه‌هاي غيرحرام، مبلغ ديه سال ۹۵ به نسبت امسال ۳۰ ميليون تومان و در ماه‌هاي حرام نيز ۶۳ ميليون و ۳۳۳ هزار تومان افزايش پيدا كرده‌است.

بدين‌ ترتيب مبلغ ديه در ماه‌هاي حرام سال ۹۵ به ميزان ۲۵۳ ميليون و  ۳۳۳هزار تومان خواهدبود كه نسبت به سال ۹۴ بيش از ۳۳ميليون تومان افزايش دارد.

– ماه‌هاي حرام كدام هستند؟

ذي‌القعده، ذي‌الحجه، محرم و رجب مطابق با ماده ۲۹۹مجازات اسلامي ماه‌هاي حرام هستند. شروع و پايان ماه‌هاي حرام در سال ۱۳۹۵خورشيدي به اين ترتيب است: ۲۱ فروردين تا ۱۸ ارديبهشت (ماه رجب)، ۱۴مرداد تا ۱۲شهريور (ذي‌القعده)، ۱۳شهريور تا ۱۱مهر(ذي‌الحجه) و ۱۲مهر تا ۱۰آبان (محرم).

رانندگان وسايل نقليه بايد درنظر داشته باشند كه در اين ايام يك سوم به مبلغ ديه افزوده مي‌شود و مبلغ ديه  ۲۵۳ ميليون و ۳۳۳ هزار تومان محاسبه خواهدشد.

مالكيت زماني چيست؟

۹ بازديد

دانستنيهاي مالكيت زماني (تايم شرينگ)

مالكيت زماني چيست

اصطلاح تايم شرينگ Time-sharing از صنعت كامپيوتر وارد شده است . اين اصطلاح را در فارسي مي توان تحت عبارتهاي مالكيت زماني , مالكيت نوبتي و يا استفاده نوبتي ترجمه و بيان كرد. مفهوم اين اصطلاح در كامپيوتر به اين معنا مي باشد كه چند نفر به طورت مشترك و يا همزمان از يك كامپيوتر استفاده كنند. البته اين اصطلاح در مورد كامپيوتر داراي اشكال گوناگوني بوده كه موضوع بحث ما نمي باشد. مالكيت زماني در مورد املاك و داراييها به اين معني مي باشد كه عده اي از مردم مكاني (ملكي ) را به صورت مشترك خريداري مي كنند و هر يك از آنها مي توانند مدت زمان خاصي از سال را در آنجا سپري كنند. اين ايده براي نخستين بار در دهه ۱۹۶۰ در اروپا مطرح شد. اين ايده باعث شد تا املاك مشخصي (عمدتاً تفريحي و سياحتي) از طريق برنامه هاي مالكيت زماني در اختيار افراد قرار گيرد. مالكيت زماني در واقع توافقي است كه طي آن چند گروه از مردم به صورت مشترك يك تفريحگاه تعطيلاتي را مي خرند و براي استفاده مشتركشان نگهداري مي كنند. اين ايده به خوبي جا افتاد و در سرتاسر دنيا رايج گشت , بطوري كه هم اكنون چندين ميليون استفاده كننده از اين سيستم و اين نوع توافق وجود دارد. مردم نيز متوجه شده اند كه با اين روش بهتر از پس هزينه هاي تعطيلات بر مي آيند. هم اكنون اين ايده محدود به املاك و مكانهاي تفريحي نشده و در مورد ويلا ,‌كشتي و قايقهاي تفريحي , خودروهاي تفريحي , زمينهاي اردوگاهي ,‌اتوبوس و هواپيما نيز كاربرد پيدا كرده است .  حال بايد ديد از ديدگاه  فقهي و حقوقي، مالكيت زماني در چه قالبي مي‌گنجد آيا افراد به صورت مشاع مالك عين ملك هستند يا اينكه مالك منافع آن مي‌شوند.

مالكيت زماني در ايران

نمونه هايي از مشاركت زمان بندي شده در فرهنگ ايران از ديرباز تاكنون , تجربه شده است . كشاورزان در بهره برداري از آب قنات و چاههاي كشاورزي به طور مشاع مالكيت داشته و هر يك متناسب با سهم خود در زماني معين از آب براي آبياري باغها و اراضي شان استفاده مي نمودند.ورود اين سيستم به صنعت گردشگري و ايجاد جذابيت در خريد ويلاها , واحدهاي اقامتي و مسكوني در مناطق زيارتي و توريستي به صورت زمان بندي شده , تحول بزرگي را طي چند دهه اخير در كشورهاي پيشرفته صنعتي ايجاد نموده و از اين رو تعدادي از شركتها و مجتمع هاي گردشگري و رفاهي ايران هم از دهه ۷۰ به اين سو به شكلي از مالكيت زماني استفاده كرده اند. در اين زمينه نيز اقداماتي براي بررسي حقوقي اين موضوع و نظام مند نمودن استفاده از آن در صنعت گردشگري ايران در سال ۱۳۷۷ به منظور تهيه شيوه نامه اجرايي اداره هتلها و مراكز اقامتي با روش مالكيت زماني به عمل آمده است .

همانگونه كه از اسم مالكيت زماني پيداست، حقي است كه با محدوديت زماني مي‌توان آن را بكار برد، به اين ترتيب كه افراد زيادي مالك ملك هستند و در زمان‌هاي خاصي در سال حق استفاده از آن را پيدا مي‌كنند. به عنوان مثال امكان دارد آپارتماني را به ۱۰۰ نفر واگذار كنند؛‌ به اين ترتيب كه هر كدام از اين افراد تنها يك هفته در سال حق استفاده از آن را خواهند داشت و اين زمان در قرارداد ذكر خواهد شد و در ساير زمان ها حق استفاده نخواهد داشت.

نظر فقها  و حقوق دانان در مورد بيع زماني

بيع موقت باطل است ،عده‌اي از حقوق‌دان‌ها به ذات مالكيت زماني ايراد گرفته اند. زيرا از نظر آن‌ها، مالكيت بر يك عين بايد به طور پيوسته و دايم محقق باشد به همين باور باعث شده است كه به انتقال مالكيت زماني از طريق بيع ايراد بگيرند. چرا كه در مالكيت زماني، حق فرد نسبت به مال محدود و مقيد به زمان شده است و اين قيد قرارداد اجاره را به ذهن مي‌آورد. از طرفي، بعضي از فقها آن را دليلي از بيع موقت مي‌دانند كه در آن عين معيني، براي مدت مشخص تمليك مي‌شود. اين نوع بيع به اين دليل كه با ذات فقهي آن مطابقت ندارد و از طرف ديگر با عقل و شرع سازگار نيست، از سوي فقها باطل اعلام شده است.

بيع زماني موقت است

عده‌اي بر اين اعتقادند كه ايجاد مالكيت، لازمه ي وجود يك رابطه اعتباري و حقوقي دايم ميان مالك و ملك است كه اين شرط، در بيع زماني محقق مي‌شود. در قرارداد بيع زماني، ملك بر اساس نظامي نوبتي و در بازه‌هاي زماني خاصي به طور منظم در مالكيت دايم مالكان قرار دارد. در مورد مشروعيت بيع زماني از اداره كل حقوقي و تدوين قوانين قوه قضاييه استعلاماتي به عمل آمده است كه نظرات مختلفي را ارائه داده‌اند.

نظريه مشورتي در خصوص بيع زماني تايم شرينگ

نظريه مشورتي اداره كل حقوقي و تدوين قوانين قوه قضاييه به شماره ۱۵۵۸/۷ مورخ ۷/۲/۱۳۷۶ بيع زماني را بلااشكال دانسته است؛« آنچه در اين بند از استعلام آمده در حقوق ايران و قوانين جاريه پيش‌بيني نشده است و سابقه ندارد. ولي در حقوق كشورهاي اروپايي و امريكايي مطرح و تجويز شده است. در ايران هم با قوانين موجود اگر چند نفر به شركت، منزلي را بخرند و توافق كنند كه در هر فصل سال يك نفر از آن‌ها از آن استفاده نمايند، بلااشكال است و با تصويب قانون به وسيله قوه مقننه ممكن است ضوابط آن مشخص شود.»

انتقال در قالب اجاره

عقد اجاره از جمله عقود معيني است كه عنصر زمان در آن اهميت دارد. از نظر عده‌اي از حقوقدان‌ها هر عقدي كه قابليت انتقال مالكيت را داشته باشد، مي‌تواند براي انتقال مالكيت مقيد به زمان هم به كار گرفته شود. نمونه‌هايي از مالكيت زماني كه بر اساس عقد اجاره برقرار شده است وجود دارد. به عنوان مثال دو نفر كه صاحب شش‌دانگ سرقفلي يك مغازه هستند، به قيد قرعه مالكيت خود را در شش ماهه اول و دوم سال تقسيم كرده‌اند. به اين ترتيب كه در فصول بهار و تابستان مالكيت منفعت براي شريك بزرگ‌تر و در فصول پاييز و زمستان براي شريك كوچك‌تر است. با توجه به نظريه مشورتي كه به آن اشاره شد، مي‌توان هر چه در مورد مالكيت عين ذكر شده به مالكيت منفعت نيز تعميم بدهيم. اما در كل حق سرقفلي ويژه مغازه و محل كسب تجاري است و از مواردي است كه اجاره را قيد زماني بودن صرف خارج مي‌كند. در ضمن اين نمونه، از موارد مد نظر مالكيت زماني نيست. بنابراين به نظر مي‌رسد عقد اجاره خيلي نمي‌تواند مقصود نظام تايم‌شر را برآورده كند. چرا كه اجاره مدت معين دارد و دايمي نيست. بنابراين امكان دارد مالكين به‌طور مداوم تغيير كنند. مستاجر موقت هم بيشتر به فكر بهره‌گيري حداكثري از ملك است.و كاري به استهلاك ملك ندارد. اين مساله به ضرر مالك يا مالكان اصلي ملك است. بنابراين ترجيح مي‌دهند مالكيت مقيد به زمان را به طور دايمي به افراد انتقال دهند.

انتقال در قالب صلح

يكي ديگر از عقود معيني كه مالكيت زماني مي‌تواند در قالب آن انتقال يابد، صلح است. بنابراين مالك عين مي‌تواند در قالب يك عقد صلح معوض، مالكيت عين را به صورت زمان‌بندي شده به چند نفر منتقل كند به‌گونه‌اي كه هر يك از آن‌ها در مدت مشخصي از سال مالك عين باشند. اما عده‌اي ديگر از حقوق‌دانان اشكالاتي نيز بر انتقال مالكيت زماني از طريق صلح وارد كرده‌اند. اين عده از حقوق‌دانان بر اساس نظر گروهي از فقها، در شرعي بودن مالكيت زماني شك دارند . آن‌ها بر اين عقيده‌اند كه اگر اين نوع مالكيت موضوع عقد صلح قرار گرفته باشد، شرط مشروعيت داشتن موضوع عقد صلح، آن‌طور كه شايسته است فراهم نمي‌شود. بنابراين عقد صلح هم براي ا نتقال مالكيت زماني مورد اتفاق نظر حقوق‌دان‌ها نيست.

استفتائات در مورد مالكيت زماني

وقتي يك نظام جديد حقوقي مطرح مي‌شود،‌ بررسي هماهنگي آن با مباني فقه ضروري است. بعد از مطرح شدن نظام مالكيت زماني از مراجع استفتائاتي صورت گرفت. نظرات مختلفي در اين مورد ارايه شده است كه در بيشتر آن‌ها اين منعي براي صحت اين نوع مالكيت وجود ندارد. حال بهتر است نظر چند تن از علما را بدانيم. ‌ آيت‌ا… محمد تقي بهجت: «به نحو ملكيت مشاع در عين و مهايات در استيفاي منفعت مانعي ندارد…»

آيت‌ا… محمد فاضل لنكراني: «چند نفر مي‌توانند چيزي را به صورت مشاع بخرند و در نحوه استفاده از آن به صورت مهاياتي تقسيم كنند…»  آيت‌ا… صافي گلپايگاني: «مالكان ملك مشاع مي‌توانند نسبت به منفعت ملك مشترك مشاع تقسيم مهاياتي كنند.   آيت‌ا… سيد عبدالكريم موسوي : « تقسيم ملك به حسب زمان نيز اشكالي ندارد و شرعا جايز است…»

انتقال در قالب عقود نامعين

در سال‌هاي اخير حقوق با تغيير و تحولات زيادي مواجه شده است چراكه همواره نياز بوده انواع جديدي از قراردادها براي حل مسايل جديد پيش‌بيني شود. نكته قابل توجه اينجاست كه بسياري از اين مسايل، ابتدا در نظام حقوقي اروپا مطرح شده است و براي ورود به نظام حقوقي ما بايد با اصول فقهي اسلام هماهنگ باشند. يكي از اصولي كه هم در فقه مورد قبول است هم در قانون، اصل آزادي قراردادهاست كه در ماده ۱۰ قانون مدني گنجانده شده است. طبق اين ماده قراردادهايي كه بين افراد منعقد مي‌شود اگر خلاف صريح قانون نباشد، نافذ خواهد بود. بنابراين در حقوق ما، آزادي اراده اصلي مسلم و پذيرفته‌شده است لذا جز در مواردي كه قانون، مانعي در راه نفوذ قرارداد ايجاد كرده است، اراده اشخاص، حاكم بر عقودي است كه منعقد مي‌كنند. بنابراين اشخاص ناچار نيستند كه نهادهاي حقوقي نوظهور را حتما در قالب عقود معين قراردهند. نمونه بارزي كه در اين مورد وجود دارد، قرارداد بيمه است كه در بدو ورود به نظام حقوقي ما اختلافات زيادي در مورد آن بود. اما بعد از بررسي‌هاي مختلف، اكثر فقها بيمه را از عقود نامعين و يك قرارداد مستقل دانستند كه بر اساس اصل آزادي قراردادها صحيح است.  به نظر مي‌رسد بهترين برخورد با مالكيت زماني يا تايم‌شر نيز اين باشد كه آن را قراردادي مستقل و در زمره عقود نامعين به حساب آوريم. يا به تعبير بعضي از حقودانان آن را فراتر از يك عقد دانست. اين عده معتقدند كه مالكيت زماني تنها يك عقد نيست بلكه  صنعتي است كه براي توسعه گردشگري راه افتاده و در تشكيل آن از ويژگي‌ هاي تركيبي از عقود استفاده مي‌شود.

 

وكالت بلاعزل چيست؟

۵ بازديد

وكالت عقدي است جايز يعني عقدي كه با مرگ هر يك از طرفين يا استعفاي وكيل يا عزل وكيل توسط موكل و يا با جنون وكيل و يا موكل پايان مي‌يابد، بنابراين وكالت به مفهوم دادن نمايندگي است، چيزي كه در قانون مدني از آن به عنوان نيابت ياد شده و بر پايه اعتماد داده مي‌شود.

وكالت عقدي است، كه شخصيت وكيل، علت عمده عقد است خواه در وكالت در قراردادها يا وكالت در دعاوي. برابر قانون از اين حيث فرقي ميان عقد وكالت بلاعزل و يا عقد وكالت ساده نيست.

موكل هر وقت كه بخواهد مي‌تواند وكيل خود را عزل كند، اما طرفين مي‌توانند، بلاعزل بودن وكيل را در قرارداد شرط كنند، حال در جواب اينكه آيا موكل مي‌تواند خودش عمل وكالت را انجام دهد يا اين كه اين حق فقط منحصر به وكيل است؟

ذكر اين نكته ضروري است، كه بلاعزل بودن  وكيل مانع انجام عمل مورد وكالت توسط موكل نخواهد بود، بنابراين اگر شخصي در ضمن يك عقد لازم مثل عقد بيع به‌عنوان وكيل انتخاب شده باشد و يا به‌ صورت توافقي در وكالتنامه اشاره به وقوع “عقد لازمي” شود و عبارت “ضمن عقد خارج لازم” درج شود، طرف مقابل يعني موكل، حق عزل وكيل را ندارد.

نمونه بارز اين امر وكالت زنان در طلاق است. يعني چنانچه زن وكالت طلاق خود را در ضمن يك قرار‌داد لازم يعني ازدواج و يا يكي از عقود لازم ديگر مثل عقد بيع به دست آورده باشد، شوهرش نمي‌تواند وي را عزل كند. اصطلاحاً به اين نوع از وكالت، وكالت بلا‌عزل گفته مي‌شود.

قانون مدني جمهوري اسلامي ايران وكالت بلاعزل را پذيرفته و بنابراين درباره اصل و مشروعيت آن بحثي نكرده، اما تكنيك قانون مدني با آنچه كه در فرانسه، انگلستان و آمريكا وجود دارد متفاوت است.

در قانون مدني ما ذكر شده كه اين شرط بايستي در ضمن عقد لازمي درج شود. اين عقد لازم چگونه منعقد مي‌شود؟ معمولا زماني كه افراد به دفاتر اسناد رسمي مراجعه مي‌كنند،  قهرا چه در وكالت از باب تضمين و چه در مقام فروش، خريدار يا شخصي كه تضمين به نفع او شده، اين موضوع را درك مي‌كند، كه موكل نبايستي حق عزل داشته باشد. سردفتران اسناد رسمي كه حرفه‌اي هستند اين موضوع را تشخيص مي‌دهند، لذا دفاتر اسناد رسمي از فرم‌هايي استفاده مي‌كنند كه بدين شرح است: موكل ضمن عقد خارج لازم، حق عزل وكيل را از خود سلب كرده و طرفين نيز زير سند وكالت را امضاء كردند، يا اين‌كه فقط موكل امضا مي‌كند، چرا كه اكثر قراردادهاي وكالت بايستي به امضاي موكل برسد، چرا كه وكالت عقد است و عقد نيز، نياز به ايجاب و قبول دارد.

بخشنامه شماره ۴۰۴۸۵/۱-۱۶/۸/۸۵ سازمان ثبت

۱۰۰ بازديد

از آنجائيكه برخي از آراي محاكم قضائي مبني بر الزام به تنظيم سند رسمي نسبت به يك يا چند واحد آپارتماني يا قطعاتي از املاك، عليه مالك يا مالكيني است كه املاك آنها فاقد سابقه تفكيكي ميباشد و شماره قطعه و حدود و مشخصات ومساحت آنها در حكم دادگاه قيد نميگردد و نتيجتا دفاتر اسناد رسمي بر خلاف تكليف مقرر در ماده ۳۲ آئين نامه قانون دفاتر اسناد رسمي مصوب ۱۳۱۷ قادر به درج حدود ومشخصات ملك در سند انتقال نمي باشند.

لذا بمنظور حل مشكل مطروحه ، كليه واحدهاي ثبتي ميبايست در اجراي احكام نهائي دادگاهها نسبت به تنظيم صورتمجلس تفكيكي مورد حكم اقدام و صورتمجلس تفكيكي را جهت تنظيم سند انتقال به دفترخانه مربوطه ارسال دارند و دفاتر اسناد رسمي نيز مطابق مقررات جاري پس ازاخذ استعلامهاي مربوطه از مراجع ذيصلاح اقدام به تنظيم سند نمايند.

بديهي است تنظيم صورتمجلس تفكيكي متمم براي ساير واحدها و قطعات تفكيكي ،حسب مورد طبق حكم نهائي مرجع قضائي يا تقاضاي مالك يا مالكين وارائه پايان كار ساختماني ومقررات مربوطه خواهد بود.

آيا ميدانيد شغل دلالي يك شغل تجاري است ؟

۵ بازديد

آيا ميدانيد شغل دلالي يك شغل تجاري است ؟

ماده ۳۳۵ قانون تجارت دلال را بدينگونه معرفي ميكند:

” دلال كسي است كه در مقابل اجرت واسطه انجام معاملاتي شده يا براي كسي كه مي خواهد معاملاتي نمايد طرف معامله پيدا مي كند، اصولا قرارداد دلالي تابع مقررات راجع به وكالت است .”

آقاي دكتر ستوده در كتاب حقوق تجارت كه نگارنده آن است در جلد ۴ صفحه ۵۳و۵۴ مي گويد :     دلال تاجر محسوب مي شود وكليه معاملات او تابع مقررات حقوق تجارت است، حتي اگر معامله اي كه واسطه آن مي شود، تجاري نباشد . قانون تجارت در بند ۳ ماده ۲ اشعار مي دارد : هر قسم عمليات دلالي يا حق العمل كاري ( كمسيون ) و يا عاملي و همچنين تصدي به هر نوع تاسيساتي كه براي انجام بعضي امور ايجاد مي شود از قبيل تسهيل معاملات ملكي يا پيدا كردن خدمه يا تهيه و رسانيدن ملزومات و غيره